دهه شصتی ها ♦ شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، بعد بهمون نمک میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. ♦ شما یادتون نمی یاد، آخر همه فیلم ویدئوها “شو” ضبط میکردن. ♦ شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون… پامیشم… آسیاب تند ترش کن، تندتر و تندترش کن! ♦ شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. ♦ شما یادتون نمیاد اون موقع ها اینترنت و موبایل و فیسبوک نبود و اسم فامیل بازی میکردیم : اسم: سعید ، فامیل: سعیدی غذا: سنکگ و … ♦ شماها یادتون نمیاد سریال ژاپنی “سال های دور از خانه” که نقش اولش اوشین تانوکورا بود هر روز ساعت ۱۱:۳۰ ظهر میداد و با علاقه میدیدیمش و بعد میرفتیم مدرسه ♦ شماها یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر ♦ شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم ♦ شما یادتون نمیاد اون وقتا واسه ختنه کردن دکتر نمیرفتیم که… یه دونه اوستا کار میومد با یه قیچی! ♦ شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ بعد صدامون کامپیوتری میشد ♦ شماها یادتون نمیاد اون موقع سریال “دزدان مادر بزرگ” رو میداد و حسین پناهی نقش نوکر مادر بزرگ رو بازی میکرد و یه قورباغه داشت که رفیقش بود ♦ شما یادتون نمیاد پیام بازرگانی برای صرفه جویی در مصرف آب یکی مسواک میزد بعد شیر آب رو باز میذاشت که یه قطره میومد نصیحتش میکرد و میگفت: آقاجون شیر آبو بی خود چرا باز میکنی؟پسره میگفت : بی خودی نیست مسواک رو مگه نمیبینی…قطره: اون چیزی که لازم برای مسواک زدنه نمیبینم… پسره: همه چیز هست چی میخوای ببینی.. قطره: یه لیوان آب هنوز این یکی رو نمیدونی…. شیر آب باز باشه تا وقتی مسواک بزنی مثل این هست که بیست لیوان آب رو به فاضلاب تبدیل کنی… ♦ شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو میداد و فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم. ♦ شما یادتون نمیاد، این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله.. ♦ شما یادتون نمیاد : النگ و دولنگ بازی میکنند خیلی قشنگ ♦ شما یادتون نمیاد چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش. ♦ شما یادتون نمیاد چکمه پلاستیکی که مامانا از کفش ملی میخریدند پامون میکردند ♦ شما یادتون نمیاد… فیلم ویدئو که یواشکی زیرپیرهنمون قایم می کردیم؛بعدم می گفتیم کیفیتش آینه س! ♦ شما یادتون نمیاد…ویدئو داشتن جرم بود و جنازه از ویدئو راحت تر جا به جا می شد! ♦ شما یادتون نمیاد که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید تموم داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره ♦ شما یادتون نمیاد, سریال روزی روزگاری که پخش میشد تیکه کلام رایج بین مردم شده بود “التماس نکن” ♦ شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی دهنمونو سرویس کردن. ♦ شما یادتون نمیاد یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. ♦ شما یادتون نمیاد دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد. ♦ شما یادتون نمیاد، دبستان بودیم اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبستانی هاست ♦ شما یادتون نمیاد! روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ آهنگ یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن. ♦ شما یادتون نمیاد: قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم.. ♦ شما یادتون نمیاد ، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز. ♦ شما یادتون نمیاد ، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمیزد. ♦ شما یادتون نمیاد نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد. ♦ شما یادتون نمیاد زمستونا چهار پایه بزرگی بود به اسم کُرسی بعد یک لحاف مینداختیم روش و زیرش هیتر برقی میذاشتیم و من همیشه پام میسوخت و تاول میزد تصاویری از کتاب های دبستان دهه شصت کتاب اول دبستان دهه شصت کتاب دبستان دهه شصت کتاب های درسی دهه شصت تصاویری از کتاب فارسی دهه ۶۰ عکس درس صد دانه یاقوت کتاب فارسی دهه شصت عکس کتاب بابا آب داد عکس درس چوپان دروغگو عکس درس کوکب خانم عکس درس حسنک کجایی کتاب فارسی دبستان دهه ۶۰